در ابتدا هری پاتر که نزد خاله و شوهر خالهاش زندگی میکند معرفی میشود. هری ناگهان میفهمد که یک جادوگر است و لرد ولدمورت در کودکی به خانه آنها حمله کرده و پدر و مادرش را کشته، ولی به طور شگفت انگیزی نتوانسته هری را نابود کند و جادویش به خودش بازگشته است، در نتیجه ولدمورت از بین رفته و فقط یک زخم صاعقه مانند بر پیشانی هری گذاشته است. هری در این داستان با رون ویزلی و هرمیون گرنجر دوست میشود و ماجراهایی را در پی میگیرد. او میفهمد که سنگ جادو که یک وسیله جاودانه شدن است و عمر جاودانه میبخشد در هاگوارتز، مدرسه جادوگری هری پاتر مخفی شده است. او به معلم درس معجون سازی شک میکند که دنبال آن سنگ است و شبی بالاخره با کمک دوستانش از بزرگترین سدهای دفاعی جادویی جهان رد شده و به سنگ جادو میرسد. اما در کمال تعجب میفهمد که فردی که در آن جا به دنبال سنگ است استاد دیگری است که تحت کنترل ولدمورت در آمده است. آنها نبرد کوچکی میکنند و سر انجام ولدمورت فرار میکند. هری در پایان میفهمد که دلیل اینکه در کودکی از طلسم ولدمورت نجات یافته این است که مادرش خود را فدای او کرده و با به وجود آوردن جادویی باستانی به نام جادوی عشق ولدمورت را شکست داده است. اما ولدمورت از بین نرفته و دوباره بازگشته و این بار معلوم نیست که از بین رفته باشد.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها: